خانه » کتاب » عمومی » خلاصه ای ازکتاب سوره روم نوشته دکتر شریعتی به همراه لینک دانلود

خلاصه ای ازکتاب سوره روم نوشته دکتر شریعتی به همراه لینک دانلود

امتیاز شما به این پست !

rom - خلاصه ای ازکتاب سوره روم نوشته دکتر شریعتی به همراه لینک دانلود

خلاصه ای ازکتاب سوره روم نوشته دکتر شریعتی به همراه لینک دانلود

در این پست کتاب سوره روم (پیام امید به روشنفکر مسئول) که تفسیری است از سوره روم نوشته دکتر علی شریعتی را برای دانلود در اختیار دوستان قرار داده ایم. استاد ابتدا  این تفسیر را که ابتدا به صورت سخنرانی  روی نواری ضبط شده بود، خود به صورت کتاب تصحیح و تکمیل کرده اند.بخش هایی از کتاب را در ادامه مطلب آورده ایم.بخش دوم از کتاب تفسیر سوره روم:

همه اینها راست است اما همه سخن در سوره روم این نیست – غیب گفتنی که تحقق پیدا کرده است – در این سوره، حقیقت زنده‌تر و علمی‌تری وجود دارد که بسیاری از مفسران، ندیده‌اند و گذشته‌اند.

درست است که این نشانه نبوت پیغمبر است و درست است که کلام حق را ثابت می‌کند، اما اثرش فقط برای ما همین است؟ مایی که امروز در چنین وضعی هستیم و با مسئولیتی که در آینده داریم و دنبال درمان درد‌های خود می‌گردیم؛ برای روشنفکری که امروز مسئولیت دارد وبه دنبال یک ایدئولوژی، یک پیامی و راهی می‌گردد تا بتواند تعهد و مسئولیت خودش را در قبال مردم انجام دهد، این پیش گویی دیگر پیامی ندارد؟ فقط یک کتاب آسمانی است و پیامبری از آینده‌ای سخن گفته و آینده سخن او را اثبات کرده است؟ در حالی که پشت این معجزه و سخن پیامی نهفته است، درست مثل اشعه خورشید که صبح به صبح برای ما طلوع می‌کند و گر چه همواره بی‌تغییر و تکراری است، در توالی و تنوع و تحول تمدن‌ها و نظام‌ها و نسل‌ها، زنده بودن و روشنگر بودن و آتش افروز بودن را برای انسان می‌آورد و همواره زنده و جاوید است، قرآن نیز برای انسانها چه از یک قبیله منحط بدوی باشند، و چه از متمدن‌ترین ملت‌ها، چه در قرن سوم و چهارم باشند و چه در قرن ۴۰، ۵۰ باشند، چه در یک نظام سرمایه‌داری باشند، و چه در دوره کشاورزی و فئودالی و ماشینی و یا یک نظام دیکتاتوری، به هر حال، به هر شکلی و وضعی درست مثل تابش هر روز و مکرر خورشید، زنده و مورد احتیاج است.

انسان امروز گرچه با انسان هزار سال پیش خیلی فرق دارد، اما نیازش به خورشید فرقی نکرده است، آن کسی که تابش خورشید را هر روز صبح برای انسان می‌فرستد که در هر شکل و وضعی و نظامی هستند، هم او است که اشعه این کلمات را می‌تاباند و همین خورشید است که از قله حرا طلوع کرده است و همان کسی که خورشید را فرستاده، این پیام را هم فرستاده است.

بنابراین قرآن باید به اشعه خورشید تشبیه بشود و نباید با سخن یک نویسنده، یک شاعر، فیلسوف، یا یک جامعه‌شناس مقایسه گردد، پس قرآن مسلماً امروز زنده است و عملی است و نمی‌شود گفت که فردا عبث می‌شود و دیگر موردی ندارد و انسانها به سخن دیگری احتیاج دارند.

این ادعا نیست و نشان می‌دهم که این سخن، سخنی است که در حال حاضر اگر پیغمبری می‌بود و یک وحی‌ای می‌بود و آیه‌ای برای ما مسلمانها الان نازل می‌شد باز «سوره روم» بود.

بنابراین از نظر اثبات آن باید دو اطلاع جغرافیایی و تاریخی نقل کنم تا معنی و مورد این سوره روشن شود.

در این نقشه جغرافیا موقعیت زمان و مکانی که سوره روم نازل شده دیده می‌شود که عیناً در وضع حاضر هم می‌توان موقعیت آن را ترسیم نمود و برای فهم درست سوره روم این نقشه کاملاً ضرورت دارد.

اینجا عربستان است و مکه در این نقطه واقع است، در شمال، اینجا هم مدینه است، اینجا هم ایران است، امپراطوری بزرگ ایران، این قسمت هم که روم است، همان جایی که الان تركيه و سوریه هم قرار دارند، روم شرقی، پیغمبر اسلام درسال ۵۷۰ یا ۵۷۱ متولد می‌شود و در ۴۰ سالگی مبعوث می‌شود، و در سال ۶۲۲ میلادی پیام نبوت خویش را به جهان اعلام می‌کند. پس باید دید که در سال ۶۲۲ دنیا در چه موقعیتی است تا بفهمیم که پیغمبر اسلام و پیروانش در چه وضعی قرار دارند و سوره روم حرف و بیانش چیست.

سوره روم قبل از هجرت نازل شده، یعنی سوره‌ای است مکی، بنابراین، در دوره‌ای است که اطرافیان پیغمبر اسلام و مسلمانها غیر از چند نفر انگشت شمار بقیه در وضعی بسیار ضعیف، محکوم، مورد آزار و شکنجه مشرکین به سر می‌برند، و لذا اکثریت افراد، بی‌خانمان، یا بیگانه با خانواده‌های بزرگ و قدرت‌های بزرگ حاکم بر مکه می‌باشند و کسانی هستند که از نظر خانوادگی و پیوند قبائلی، سرمایه، ثروت و مفاخر نژادی محروم هستند – گروهی ضعیف و خلع سلاح شده و ناتوان-؛ این مجموعه افرادی است که رنج و محرومیت چهره‌شان را به خوبی نشان می‌دهد و بهترین بازیچه‌های اسیر و بی‌توان و بی‌مقاومت در زیر دست برده داران، جنایتکاران، باغ داران طائف و کاروان داران قریش هستند که نمونه‌اش عمار، یاسر و سمیه است. در این دوره سمیه یک کنیز سیاه پوست در خانواده یک عرب در مکه است، شوهرش یاسر نیز عربی است که از بیابان یمن آمده و در مکه فردی تنها و بی‌خانمان است. وارد خانه این عرب که می‌شود، از سمیه این کنیز سیاه پوست حبشی خواستگاری می‌کند، پس سمیه است و یاسر، این زن و مردی که معلوم است در مکه چه کاره هستند و چه پایگاه و چه پناهی دارند، از این دو، فرزندی به نام عمار متولد می‌شود. بنابراین عمار از مادری کنیز و از پدری تنها و غریب در مکه متولد شده، هر سه نفر در سال اول به پیام پیغمبر اسلام در مکه گرایش پیدا می‌کنند و مسلماً این اشخاص بهترین کسانی هستند که قریش می‌تواند آنها را در زیر شکنجه، عبرت دیگران قرار دهد.

ابوجهل این زن و مرد و فرزند را به وادی مکه می‌برد، هر روز در زیر آفتاب داغ و سوزان از صبح تا غروب شکنجه‌های وحشتناک می‌دهد، و هر روز یک تفننی و یک کشفی واختراعی، در روش بهتر شکنجه دادن می‌کند و از این سه نفر می‌خواهد که به پیغمبرشان دشنام بدهند، و وقتی مقاومت سخت این سه نفر را می‌بیند، راضی می‌شود که اعلام کنند، ما از پیغمبر و دین او بری هستیم و اینها فقط و فقط به خاطر وفاداری به پیغمبر و ایمان به او چنین شکنجه‌ای را تحمل می‌کنند، در حالی که پیغمبر کوچکترین اقدامی برای حمایت و نجات این اشخاص از زیر چنگال مأمورين شکنجه‌ها و جلاد‌ها نمی‌تواند بکند.

خودش مثل دیگران ناتوان است، بی‌سلاح است، وگر چه در خانواده‌ای نیرومند است، اما تنهاست و کاری که می‌تواند برای دلداری و استمالت پیروان محروم و ضعیفش بکند این است که هر روز به این وادی بیاید و شاهد شکنجه یاران خویش باشد. البته معلوم است که با چنین وضعی، پیغمبر اسلام تا چه حد ناراحت بوده است، آدمی مثل او، آن روحی که مملو از عاطفه و رقت است.

وجود این همه احساس و عاطفه – که مسیح نیز از داشتنش محروم است – در پیغمبر و قدرت شمشیر برای ما قابل فهم نیست، چون ما همیشه عادت کرده‌ایم، که در سینه مردان شمشیر به دست، قلبی از قساوت و سنگ ببینیم و صاحبان عشق و محبت و عاطفه را در زنجیر و ناتوان.

پیغمبر اسلام تنها کسی است که شمشیر بران قیصر را در دست دارد و دل پر از رحمت عیسی را در سینه. و چنین احساسی که در برابر یک احساس عاطفی به کلی دگرگون می‌شد، هر روز باید چنین مجسمه‌هایی از عشق و وفاداری را ببیند که هیچ پناه و امیدی جز او ندارند و تمام نیرویشان ایمانی است که به پیغمبر خویش دارند، و آن وقت با شدت هر چه تمام‌تر در زیر چنگال این وحشی‌ها شکنجه می‌شوند و او کوچک‌ترین اعتراض و اقدامی نمی‌تواند بکند و فقط هر روز به دیدار کسانی می‌آید که به خاطر عشق به خداوند و پیام آور او شکنجه می‌شوند و در زیر عربده شعف و فریادهای وحشی‌هایی که از شکنجه شدن انسان مست می‌شوند جز اینکه یاران در شکنجه خویش را دلداری دهد و در چنین ضعف و نومیدی و سیاهی که بر همه حاکم است،به صبر و پاداش خداوند و پیروزی امید‌شان بخشد، کاری نمی‌تواند کرد.

هر روز می‌آید و می‌بیند که این پیرزن سیاه پوست وفادار (سمیه) و پیرمرد ضعیف و فقیر و ناتوان اما سراپا عشق و ایمان و قاطعیت، و این جوان نوشکفته‌ای که همه احساس و همه ایمان و شورش، عشق به محمد(ص) است در زیر شکنجه‌های طولانی چندین ساعته‌ای که تحمل کرده‌اند، همچون مجسمه‌ای خون آلود، اما سرفراز ایستاده‌اند و تا می‌بینند که پیغمبر آمد، می‌کوشند تا در چهره‌شان کوچک‌ترین اثری از رنج و یاس نباشد و خود را نیرومند و شاد، مصمم و مسلط بر خویش و وفادار و عاشق به پیغمبر نشان می‌دهند و پیغمبر آنها را دلداری می‌دهد و بر می‌گردد.

این داستان هر روز تکرار می‌شود!…

15 - تلگرام

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.